گر بیایی


به شب ام


ای !


ماه تمام
--

خورشید

 

سراسیمه دمد

 

 بر لب بام

صحبت

در فکرم


مشغول قد کشیدن بود


که بانگاهی اجاره ای


خیال ام را 


پیش چشم ذه

به گروگان گرفت

زنی

به وسعت رود

با یک شاخه

رز کبود  

 

 

۱

لب بگشایی

گره

به کارم
 
افتاده تر می شود

تو!

طعم لرزش تورپیری

که با زیرخندی مردد
 
به ماهی/ گیر داده ای
 
۲
 
شب ! می درد از شب

فردا

شود
 
 اگر! عیان

تفسیر سرخ چهره را

چگونه

زرد
 
تعبیر کند
 
۳
 
دل دیوانه ی من

رام شد از آمدنت
 
تا حریفان

نگویند

که چرا؟

از صدف بسته برون آمده ای
 
۴
 
گویند:

که نسیم نفس ات

قاصد گل هاست

جانا !

دل من...

برگ خزان است


تو

چرا؟

باد وزانی
 
۵
 
دو سه تا اشک

چکید/از غزلم راه افتاد
 
خنده ی خیس مرا

زلزله ی

شهر نگاهت

زیر آوار انداخت
 

 

 

شکوفه ام

تو !

گیلاس هایت را

به شراب نزدیک کن

خمیازه ی غزل !...

پنهان ترین
 
بوی تن ات را

آرام

آرام

بیدار می کند
 

 

 

 

با خواب چشمهایت- حرف بزن


لب های باز


طعم بوسه ها را


انکار می کند

۲

نگاه ام کرد

با تبسمی خموش

حد اقل

شبیه لبخند مونالیزا

۳

من به دریای الست

بذری زطوفان

کاشته ام

همچو بادی خشمگین

ای دل

تو !

غوغا می کنی

۴

باز

نمانده

دمی از پیچ وتاب

این هنر از

موی تو دارد

دلم

 

 

دست دلم

لرزیدی

موی سپیدم

روسیاه شد

 

 

شامگاه پاییز

مزرعه ی رنگ ها

مترسک و کلاغ

سکوت این برهوت خاموش

 

جاده را می نوشتم
دشت از زیر پایم گریخت
بی کران برف
سپید به آسمان
دست درازی کرد
سکوت !
این برهوت خاموش
گهواره ی گورم شد

قاب شکسته

 

 

                                       

 

 

 

                                قاب شکسته

 

 

 

 

چله پر شد

به شاد خواری /سر می کشم /

خون مسیح و خیانت یهودا را/

/تاهرمس گونه/ازگاو خدایان/

  کوک شود، چنگ دل

/در شبی بی خویشتن /زل می زند،ادامه ی نگاهت را/

< زیر پلکات ، چه پنهان داری/بده  دستمالی /

از اطلس زرد/  پاک کنم /خستگی از   چشمانت>

حالم کف کرده/بر کف اتاق/خود متهم نمی شود

/به عبور ازخط/من بی صاحب ،سگ صادق 

چراندم /در معابد/نبضم به دعا آلوده/ با ذکر عو عوشبانه/

دهانم پر و خالی می شد /تا خوابی کفنی/

 خدایان را برد. . ./- به بی کسی ات سوگند/

سحر درمن می گرید/وقتی انگشتان/

قفس می بافند برسرم/نفسِ ، صبر کند/

 پرنده رها می شود/...امشب در حاشیه ی صدایت/

هوارم / تاوان مستی ام ، به من بی خویشتنم/

هوارت بر سرم/ دراحاطه ی دیوار /  کلاف کلاف زخمها /

پیله بسته  /دردت به جان،سنگینی می کند/

بغضم می لرزدبر شانه ها/ - سردو خسته،  می خواهم/

پرشوم از بوی بغلت/دستانت را چفت می  کنی؟/

 تا کمی گرم شوم/بروبم غبارت را،روشنم می  کنی؟/

 فوت می کنم به لامپ/می رویم  از چشمهایت/

بگوآیا؟تو حقیقت آشکار منی/کسی  اینجا نیست/

دیوار بتنی موش ندارد/پنجره. . .؟ / راه راه شلوارم؟

نترس/نه حس پریدن دارم و نه غیرت رفتن/

- پرده  می افتد/به کوری چشم هیولای ماه/

حرف بزن/ می خواهم  بدانمت/-جنگل،سیاه. . . کل و کلبه. . ./

ای لعنت به استبداد

/ نیاموختیم ،تا بدانیم/ که تفنگ پرچم نا اهلان است/

-استعداد/خیره ات به سر/قرمز زد. . ./

وزن  میزان ترازت چند من بود. . .

/می دانم /  می  گوئی،دیگران سیر   ند/

برای این ست/ سیر سیر  ،سر می خورند/

بگو چند مرگ در من جا می گیرد/  من نی ام من/ 

 نوزادی شکست خورده و زخم برداشته ام/

/مثل چند ضلعی نا منظم/که به گوشه ای

پرت  شده/گوشه ایم،چرت ناله می زند/

زاویه ای تند  می تپد/گوشه ای،گشاد و توخالی/

بقیه گوشه هایم ،  گوشه گیرند/

جمع اضدادم،گرفتار اضلاع متنافر/-

خوب می دانی/با چشمهایت دیدم/باب گوشت  شنیدم/

اما با زبانت! گفتارم عقیم ماند، مثل اعمالت/-

 بسیار شنیده ام/ که چگونه/  از وحدت  جنگل/ نور

بارید/ چرا؟ / خزر به خون نشست/-با هوش ،

نخبه ،آی کیو. . ./ حالا گیرم/با دایره ی عشق/

 از آینه  گذشتی/ بگو با چه شعاعی. . ./

 می دانستی/ در این  دیار/ هوشمندان/

 شیشه به رگ می زنند /یا قورمه  سبزی بارمی کنند/

مثل تو، بگو! با اجزاء متواریت/ چه کنم/عکسی در طاقچه/

رختخوابی در آینه/رنگی در مه . . . /میراثت/

 صدائی پر از سکوت/ واضطرابی/  که با هر زنگ 

/ مادر/  آنقدر شکست ! تا مرد. . ./

-کاش دیر تر می رفتی/یا من  زودترمی آمدم/

حالا خیالی نیست/ با فتو شاب/بر  گونه ام/

 می چسبانم ،لبهایت را/ تو هم خواستی-

سبیل استالین،تفنگ چه،حتی پیشوند و پسوند نامت

را/به نوادگان خضر پیوند می زنم. . ./

راستی/ از ستم آیه ها براین ویرانسرا/ 

کافه نادری سکسکه می زند /

 شهر،نفس تازه می خواهد/

ازبوی خوش دشتی و اندیشه ی کسروی/

ـ میان  پرده ای/ از نمایشی دیگرهم/ شروع شده/

شک ندارم /  سوگنامه ی روئین و رستم را/

 برای عقل کل!بهمن  خواهد خواند. . ./

 قار قارش  را می شنوی ؟

-وقت اش رسیده/ تن ات خالی شود/

آخه جوانتر از من می نمائی/پدر/

 و قاب ات شکسته تر از هر دوی ما. . .

 

 
  BLOGFA.COM