از من و ما در گذر و خاک باش سرو مشو میوه بده تاک باش
گر که توئی طالب دیدار دوست خالص و بی غش چو طلا پاک باش
سر نبرد تا به فلک سپیدار با غم دل سرور افلاک باش
شوق لقا گر دل و جانت گرفت مویه کن و سینه پر چاک باش
تا نشده وصل رخش میسر موی کنان طالب غمناک باش
محزون
*********
عزیزا برده ای از یاد یاران شده اندر فراغت دیده گریان
مبادا رانده باشی این گدا را که شاهان کم کنند این با غلامان
ساقیا چند صباحی می و میخانه ندیدم نه میم بوده نه معشوقه به سامان
روزیم نیاید که منم بی تو بمانم روزی که شوم بی تو همان دم بدهم جان
از دیده بریزم مثل سیلاب سرشکم آنگونه که بارد به زمین ابر بهاران
در هجر تو چون شمع بسوزد دل محزون چون بی رخ گل سوز کشد قلب هزاران
دستم نرسد گر که به دامان وصالت من ناله کنم چون شنوی نغمه ی باران
سلام
اگر واقعا همش اشعار خودتونه خیلی عالیه.
تبریک
سلام
بله این شعرهای ناقابل از خودمه(البته اگه بشه اسمش شعر گذاشت)