-
آه مادر آه مادر آه مادر
سهشنبه 15 مردادماه سال 1392 18:48
در مهربانی بی همتایی و در همزبانی بی مثال تو از قطره های شبنم صبحگاه نابتری و از خورشید گرما بخش تر تو را از بهاران جستجو کردم تو از چشمه ساران جاری تری به استواری کوه و به لطافت خیال کودکی میمانی شمع از تو روشنی را آموخت و دریا آرامش را از تو به ارث برد وسعت سینه تو هامون را بیاد آرد و اشکهایت ترنم باران را یاد تو...
-
بیچاره ای ایران من
دوشنبه 6 شهریورماه سال 1391 01:14
ای جان من , صد پاره تن بیچاره ای ایران من ای خاک تو بر چشم من بیچاره ای ایران من گاه عرصه گام مغول , گه زیر پای بربران گه خودفروشان تنی گاهی از این گاهی ز آن هر زخم بر اندام تو زخمی زده بر جان من هر تلخی بر کام تو حنظل شده در کام من ای جان من , صد پاره تن بیچاره ای ایران من ای خاک تو بر چشم من بیچاره ای ایران من دستان...
-
سال نو مبارک باد
سهشنبه 2 فروردینماه سال 1390 09:59
میرسد از ره بهار سبزه بیارد ببار گل شکفد در زمین جوانه بر شاخسار زنده کند خاک را بارش ابر بهار پر شود از چلچله دامنه کوهسار چنگ به دلها زند نغمه مرغ هزار ترنم زندگیست شرشر هر جویبار زخمه به تار دلست ریزش هر آبشار گشته زمین گرد هور باز نگیرد قرار دور زند بی خطا این شده او را مدار سال شود سال نو لیک نه مانند پار ارض و...
-
ایران من
پنجشنبه 19 اسفندماه سال 1389 23:49
ای جان من صد پاره تن بیچاره ای ایران من ای خاک تو بر چشم من بیچاره ای ایران من گاه عرصه ی گام مغول , گه زیر پای بربران گه خود فروشان تنی گاهی ز این گاهی ز آن هر زخم بر اندام تو , زخمی زده بر جان ما هر تلخی بر کام تو , حنظل شده بر کام ما ای جان من صد پاره تن بیچاره ای ایران من ای خاک تو بر چشم من بیچاره ای ایران من...
-
سرکشی به معبود
جمعه 30 بهمنماه سال 1388 11:10
عمریست شیطنتها با یار میکنیم ما گاهی به سهو و گهگاه ناچار میکنیم ما در ششهزار سالی ابلیس یک ابا کرد در روز این گنه را صد بار میکنیم ما او کرنش به ما را بر خود روا ندانست این سرکشی به معبود هر بار میکنیم ما جانی اگر بگیرد تیری به زهر مسموم جانهای بیشماری بر دار میکنیم ما بودش خدای نمرود چون چله میکشیدی هر دم خدای خود...
-
خیال تو
دوشنبه 5 بهمنماه سال 1388 11:04
سالها خیال تو ای گل به آغوش کشیده ام عمریست در فراق روی تو من داغ دیده ام در پیش چشم مردم اگرچه زنده ام لیکن پیش از تولدم از هجر تو جان سپرده ام گر زهر بکام مجنون شد اندر این عالم من نیش بیوفایی اندر عالم ذر چشیده ام لیلا بدید و روی در خاک کشید مجنون بیچاره من که زمعشوق رویی ندیده ام ادامه دارد .....
-
پیغام سروش
پنجشنبه 29 مردادماه سال 1388 17:11
زاهدی زد به نهیبش بسرم داد که بدین کیش شده عمر تو بر باد نه ترا ذکر لب است ونه عبایی سبحه ات کو و محاسن شده بر باد من ندیدم که تو خمست به که دادی به گمانم که ترا دین شده از یاد چون نکیر از من بیچاره بپرسید همه آنچه که ایزد نکند یاد از گفته زاهد شرری بر دلم افتاد آتش بگرفتست تو گویی دل فرهاد بر خود بزدم بانگ که ای وای...
-
تقدیم به دوستان
دوشنبه 21 اردیبهشتماه سال 1388 10:54
ع شق است که فرمان دهدم تا بنگارم مشقیست که استاد بگفتا به خط آرم من وزن ندانم که غزل را چه ردیف است جامی به کفم داد و منم جان بسپارم این لوح که نقشش به ید ما زده ساقی داغیست از آن دم که نمودست شکارم نه مکتب و نه مدرسه ام بود و حسابم معماری تصنیف ز ما خواست نگارم هر بند که بر بند دگر میشود افزون جزئیست زاجزای تن و جان...
-
بهاریه
شنبه 17 اسفندماه سال 1387 22:07
میرسد از ره بهار سبزه بیارد ببار گل شکفد در زمین جوانه بر شاخسار زنده کند خاک را بارش ابر بهار پر شود از چلچله دامنه کوهسار چنگ به دلها زند نغمه مرغ هزار ترنم زندگیست شرشر هر جویبار زخمه به تار دلست ریزش هر آبشار گشته زمین گرد هور باز نگیرد قرار دور زند بی خطا این شده او را مدار سال شود سال نو لیک نه مانند پار ارض و...
-
محزون دگر مجنون شده . . . .
یکشنبه 11 اسفندماه سال 1387 23:46
چون مرغکی بی آشیان افتاده ام در دام تو در جستجوی ماءمنی بنشسته ام بر بام تو از عالم و آنچه دروست مارا نشد کامی روا هم عالم و هم ماسواه باشد روا بر کام تو خون شد دل لیلای ما مجنون شده سرهای ما از قطره قطره خون ما لبریز بادا جام تو هم لیلی و مجنون تویی هم لیلی مجنون کنی مجنون تو دلهای ما لیلا بود گر نام تو افسون تو از...
-
از کوی دلبر آید . . .
پنجشنبه 1 اسفندماه سال 1387 10:07
از کوی دلبر آید در هر سحر پیامی که ی مرغ روح داده در بند تن به دامی وقت پریدن آمد تا باغ پر زلاله تا کی برای دانه در بند وهم خامی اینجا نه منزل توست دانه نه در خور تو کی طفل باغ فردوس از خاک برده کامی جان را رها کن از تن این قالب خیالی پرواز در خور توست نی خاک را غلامی افلاک و ملک و هستی در پای تو نهادم ملک کجا گرفته...
-
فتنه ها زد شرر و . . . . . . . . .
دوشنبه 14 بهمنماه سال 1387 20:06
فتنه ها زد شرر و سوخت دل زار مرا مرهمی نیست خدایا دل بیمار مرا ز غم عشق نگاری شده ام مست وخراب مطربی کو که به سازش کند هشیار مرا همه سرمایه من رفت زکف خاک شدم سر و سامان چه کسی جز تو دهد کار مرا غم عشقی که مرا خون جگر دادی از آن به چنین درد میفکن دد خونخوار مرا کنج میخانه شده مسکن و ماوای شبم به سحر کی برسانی تو شب...
-
من زتو شکوه میکنم
دوشنبه 7 بهمنماه سال 1387 19:57
نیست دگر حوصله ام من زتو شکوه میکنم صید تو گشته این دلم من زتو شکوه میکنم سوخته ای جان مرا ساخته ام به جور تو جان به فدای جور تو من زتو شکوه میکنم داده به باد کیش من برده زیاد خویش من عشق تو گشته دین من من زتو شکوه میکنم گوشه ابروان تو منبر و محراب شبم سجده کنم به غمزه ات من زتو شکوه میکنم کس ز تو رخ ندید و من وصف...
-
سوگند نامه
شنبه 5 بهمنماه سال 1387 11:30
(( محزون )) ای معشوق زیبا روی بردن نام تو با کنایه ها مرا چون عطار کوی به کوی کرد و از همه جا رانده شدم فقیه سفیه دیگری پیدا شد و مرا به جرم عشقبازی با تو مرتد اعلام نمود . و شریح دیگری قطعیت این حکم را ممهور به جهل خویش ساخت . و من همچنان از تو میگویم و از عشق بازی. تو را چون حافظ یار چهارده ساله مینامم و از لبان لعل...
-
شعر و شور
چهارشنبه 2 بهمنماه سال 1387 10:13
( ( محزون ) )
-
لعنت به هر چی مر . . . . .
سهشنبه 1 بهمنماه سال 1387 11:50
یک خانمی تو وبلاگ یه مطلبی درج کرده بنده خدا انگاری کلی وقت هم خرج کرده نمیدونم چی دیده یا از کی چی شنیده خلاصه که دنیا رو پر از هرج و مرج کرده **** نوشته تو وبلاگش لعنت به هر چی مرده نمیدونم که مرده به این خانم چه کرده یا شایدم این خانم خودش مقصر بوده حماقتش چی بوده مرده اونو ول کرده **** بنده فقط یک کمی میخام وصیت...
-
برای مادر
دوشنبه 30 دیماه سال 1387 11:16
در مهربانی بی همتایی و در همزبانی بی مثال تو از قطره های شبنم صبحگاه نابتری و از خورشید گرما بخش تر تو را از بهاران جستجو کردم تو از چشمه ساران جاری تری به استواری کوه و به لطافت خیال کودکی میمانی شمع از تو روشنی را آموخت و دریا آرامش را از تو به ارث برد وسعت سینه تو هامون را بیاد آرد و اشکهایت ترنم باران را یاد تو...
-
در جواب شعر آقای خلیل جوادی
دوشنبه 30 دیماه سال 1387 10:51
(( بنام خدا )) بنام حق مالک روز جزا خالق هستی ملک هر قضا شروع کنم بنام رب جلیل سلام جوادی آقای حاج خلیل صدات از بلند گوها شنیدم حرف حقی اما تو اون ندیدم بگم چرا تو اون خوابو میدیدی شب قبلش چلوکباب چشیدی از بسکه اون شب تو زیادی خوردی گلاب بروت رفتی بالا آوردی یا شایدم اهل مواد پوادی راستشو بگو آهای خلیل جوادی درستکه...
-
پاورقی ( از اشعار محزون )
دوشنبه 30 دیماه سال 1387 10:48
از من و ما در گذر و خاک باش سرو مشو میوه بده تاک باش گر که توئی طالب دیدار دوست خالص و بی غش چو طلا پاک باش سر نبرد تا به فلک سپیدار با غم دل سرور افلاک باش شوق لقا گر دل و جانت گرفت مویه کن و سینه پر چاک باش تا نشده وصل رخش میسر موی کنان طالب غمناک باش محزون ********* عزیزا برده ای از یاد یاران شده اندر فراغت دیده...
-
شعر های کوتاهی از محزون
دوشنبه 30 دیماه سال 1387 10:46
در سبک باباطاهر خداوندا غم دل با تو گویوم ز تو بحر غمم ما چاره جویوم قدم را رنجه و بر دل گذر کن به آب دیدگان راحت بشویوم تو خود گفتی اگر گامی بیایی برابر با هزار آیی به سویوم حبیبا تاب دل دیگر به سر شد ز هجرت رود غم گردیده رویوم دگر خم شد قدم اندر فراغت خودم شاب و سپیدان گشته مویوم نهان تا کی کنی نادیده رویت شدم محرم...