چون مرغکی بی آشیان افتاده ام در دام تو
در جستجوی ماءمنی بنشسته ام بر بام تو
از عالم و آنچه دروست مارا نشد کامی روا
هم عالم و هم ماسواه باشد روا بر کام تو
خون شد دل لیلای ما مجنون شده سرهای ما
از قطره قطره خون ما لبریز بادا جام تو
هم لیلی و مجنون تویی هم لیلی مجنون کنی
مجنون تو دلهای ما لیلا بود گر نام تو
افسون تو از حد فزون دیده شده غرق به خون
چون تو امیری ای صنم آری دلم هم رام تو
آتش زدی وسوختی خاموشیم آموختی
گفتم کجا جویم تو را وان صورت مه فام تو
محزون دگر مجنون شده شبگرد در هامون شده
تیره شده ایام او بادا سحرگون شام تو
(( محزون ))
همین که حالا سرافرازمان کردی بسیار ممنونم
خیلی زیبا بود مخصوصا با این بیت آخر ...
در نظر بازی ما بی خبران حیرانند
من چنینم که نمودم دگر ایشان دانند
عاقلان نقطهء پرگار وجودند ولی
عشق داند که در این دایره سرگردانند
سلام
درود فراوان برشما
ازابرازلطف شما تشکر میکنم
بعدازمدتی نهستی بازگشت مجددتان را گرامی میدارم
خدانگهدار
سلام دوست خوبم
متشکرم از امدنت و اینکه یائدم کردی مهربان
نوشته ی زیبا و بسیار دلنشینت را دیدم سوگند نامه ی عارفانه با قلمی توانا که مرا وادار کرد چند باری مرورش کنم
دوست من باز و همیشه منتظرت هستم
موفق باشید
دختر پاییز با احترام
از حضور پر از معرفت همه ی شما دوستان عزیزم که در این ایام تنگی دنیا برایم باعث آرامش و مایه شادی میشود سپاسگزارم .
دست بوس همه شما سروران گرامی میباشم .
محزون
از حضور پر از معرفت همه ی شما دوستان عزیزم که در این ایام تنگی دنیا برایم باعث آرامش و مایه شادی میشود سپاسگزارم .
دست بوس همه شما سروران گرامی میباشم .
محزون
سلام من به محزون عزیز
دلنوشته زیبا و تاثیر گذاری بود و من به شما تبریک میگم که هم در نثر زیبا مینویسید و هم در نظم. آفرین
ممنونم از لطف و محبتتون که همیشه من شرمنده شما می شوم.
بدرود
به روزم[گل]
راهی است راه عشق که هیچش کناره نیست
آنجا جز آنکه جان بسپارند چاره نیست
هرگونه که دل به عشق دهی خوش دمی بود
در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست
فرصت شمر طریقه رندی که این نشان
چون راه گنج بر همه کس آشکاره نیست
ما را به منع عقل مترسان و می بیار
کان شحنه در ولایت ما هیچ کاره نیست
او را به چشم پاک توان دید چون هلال
هر دیده جای جلوه آن ماهپاره نیست
از چشم خود بپرس که ما را که می کشد
جانا گناه طالع و جرم ستاره نیست
نگرفت در تو گریه حافظ به هیچ روی
حیران آن دلم که کم از سنگ خاره نیست
.
سلام
کوی بی نام ونشان رابه امید حضور مهربانت اب وجارو کرده ام دوست من